خرمآباد
به بهاران، جامی پُر نقش و نگار
پیمانهای ز انگبینِ قدمت، سرشار
بوسهی دیرینگی، همدم این کهن دره
رخساری با وقارِ تاریخ عهد بسته
سبوییست این واحه، اِکسیرِ اصالت را مأمن
سرچشمهی نام و گهوارِ افتخار و شأن
پوشاکِ این قامت، رادمردی و صداقت
افقِ دیدگاهش، رَهِ راست و نجابت
بالهای نکونامیاش، خلوص و پاکی
کردارِ اهورایی، شمعش در رهسپریِ تاریکی
فرزندانش سرمستِ شهدِ آموزهی پروردگار
سخی، ثابتقدم؛ به گوهر، نامدار
گلبرگهای این درخت، همه جوشا به نور
خرمآباد، طنینی آراسته به شکوه و شور
دُرِ منش را جو در کوچهسارش
پنجاه و چهار هزار سال، گواهِ فروزشاش
نسیم رازها دارد از این سیمای آرام
گَهی سپیددَم و گَهی آفتابِ لبِ بام
گَهی ملودیِ تبار ز انبانِ کَلدَر
کهکشانِ پیشینه را، این غار، فرخنده اختر.
+ نوشته شده در چهارشنبه نوزدهم اردیبهشت ۱۴۰۳ ساعت 20:1 توسط پویا میر
|