تبریک عید نوروز به ایل میر

بر آفاق ایران‌زمین، روحِ نوروز بَر‌دمید

هنگامه‌ی فروردین، سرسبزی را داد نوید

ایل میر را خواهانم به نام‌آوریِ دیار

که فرزندانش، از ذاتِ گُل، دارند تبار

همه کردار‌شان به شکوفایی و طراوت

گلبرگ‌های وجود‌شان روحِ خصلت

به هر جا میری حاضر است

عِطرش بزرگواری، منش، مؤانست

به پاکی و خصلت ندارند هماورد

گوهرِ ضمیر‌شان تابناک است، چو رعد

بیایید فرزندان میر، باشیم به مهر

بذر نیکی بکاریم، در گردش سپهر

والامنشی را وِردِ سپیده‌دَم سازیم

خِرمنِ ارزندگیِ تبار به بار آریم

سال نو‌ تان همدم بهروزی

باشید به مهربانی، بزرگ‌طبعی، خِرَد‌ورزی

همه روزگار‌تان نوزایش باشد و نوروز

هستی‌تان تابناک باشد، والا‌منش، پُر‌فروز.

نوروز

بال بُگشا اعتدالِ بهاری

نوروز را، در قلبم، نِما یادگاری

آمده روزی نو، در کُهَن‌دفترِ ایران‌زمین

سرازیر شد شهدِ خاطراتِ دیرین

از کندوی دل و انگبین روزگار

بهار سر‌زنده شد، پس از سفری، دگر‌بار

آمد به دیارم، فرخنده و مُشک‌پوی

در روانم شکفته شد، آن نهفته‌خوی

به پای برهنه رفتم به پیشوازِ سپید‌دَم

خلعتم داد کفشِ سبکبالی؛ من هم

بوسیدم نسیمی کز قلبش به فوران بود

هستیِ جانم رازِ شکوفاییْش شُنود

بیا تا همدست گردیم به مهمان‌نوازیْش

وُرا دَمِ در منتظر نگْذاریم بیش

پذیراییِ اول با هفت‌سین

دومی با شربت و شهدِ سکنجبین

شیرینیِ دست‌پخت و آرزویی چند

به پویایی و سِیرِ مداوم دادم پند

گفت حَذر باش از سکون و یک‌جا‌نشینی

اَرَت از نعماتِ پروردگار، کامِ دل خواهی

گفت روی کن به گردش طبیعت

که نوزایشِ هر‌دَم راست طینت

بیا، عیدی‌ات روح و روانی نو

یاد گیر از هستیِ ارزنده‌ی نِمو

به روز و شب، رَهِ پیشرفت جوی

گَرَت دلدادگیِ نور هست گفت‌و‌گوی.

شکوفه نوروزی

شکوفه‌ی ناز و دلربا

با روح بهار گشته هم‌صدا

خلعتش همه طراوت دل

بوسه‌ی رُخَش طَرَب جان را نماید حاصل

نجوا دهد ز کاروان نو‌شکفته‌ی دهر

روانِ طبیعت ز نوزایشش یافته بهر

افسون شدم به بالِ گشوده‌ی زیبایی

آغوش غمزه‌اش همه طراوت و فرحناکی

بزمی از خلوصِ روحِ وقار

عالمِ اندوه، یکسر نابود گشت و تار

این چه عِطریست که بیدار کند گونه‌ی قلب؟

بهر وصالش، مشام، بیقرار و سرشار ز تب

اولین روز عیدتان، مبارک

بهرتان نعمت سرازیر است، ز سفره‌ی فلک

رُخِ جهان، خجسته به قدم‌رنجه‌ی نوروز

همه اوقات‌تان سبکبالی باشد و پُر‌فروز.

روح فروردین

بوسْ مرا، روح جاودانه‌ی فروردین

نوروز یادگارت بودست، ز عصر دیرین

قاصدت همه گونه‌ی سرخ و زرد‌وَش

بر قلبم حک نمودی، نوزایشِ فسونْ‌نقش

نسیمت چه اغوا‌گرست، بر رخساره‌ی دل

باده‌ی سِحرَت، ردای سبزینه بخشد بر گِل

عاشقی یا رهگذری سر‌مست؟

که جلوه‌ی دلبری ز قدم‌گاهت بِرَست

چه بَزمیست ز گلبرگ و جوانه؟

که اکسیرِ خرامانی بستند به پیمانه

نجوای سال نو، فریفتست منظرِ دیده‌ام

باشد که تابناکی باشد مشعل اندیشه‌ام.

گلبانگ نوزایش

نغمه‌ی نوزایش، وزان در کالبد دیار

سال نو، عزیزان، شکوفا و پُر‌بار

فروردین آمد و گاهِ خِرمَنِ طراوت

این ابرِ رقصان، سیمای زنده‌دلی دهد بشارت

آشیانه وجود‌تان، همچو گلزار بهار

گلبرگِ مراد روید، ز رُخِ خار

بر شیشه‌ی قلب‌تان زند، نم‌نمِ شور

نجوای سبکبالی، در سیرت، پژواک دهد حضور

هم‌آوا باشیم با بزم گلباران طبیعت

این نسیم، افسون‌گرست به خجستگی و مسرت

آغوشش را روانه گردیم؛ این سِحرِ گوارا

جوانه، بوسه‌ی قاصد آفتاب را دارد تمنا.

آغوش شکفتن

جوانه بَردَمید از واحه ی دل

رقصِ نسیم به بوسه ی شکفتن دارد میل

رهاوردِ نوروز بهر قامتِ رسته ز گِل

دلبرانگیِ پیچش، فسون آزرم دیده را، حاصل

نجوایی آمد ز غمزه ی موزونْ شمایل

به گامی چند؛ رویا، به وصلش، نایل

طلسم این آغوش، به وِردِ ستایش، باطل

رُو به ناخودآگاه، تا که رخصتت، کامل.

خرامان دلکشِ دیار

نغمه ی نوزایش آمد و چکامه ی شکفتن

ز لرستان بیداد کرد هماوردِ خُتَن

طراوت، هزارآوا گشت و خرم دل، دَمَن

بوسه ی سپیددم را، روحِ سرزندگی، مأمن

سالی نو، دلداده ی عشوه ی دیرینْ برزن

وقارِ تابناکِ گهوار، رامش رستن را، شأن

نوروزتان خجسته باد، پاک دلانِ ایران زمین

رویش مهربانی را، دمادم، دارید بر جبین

شعله ی اصالت تان، به کران، فروزان

قهقهه ی بزرگ منشی، مستانه و خندان

شهدابه ی بهاران، به غمزه ی نسیم، خوش خوان

پایکوبیِ عِطرِ جوشش، به وصلِ دیدگان، خرامان.

نوروز

آمد گاهِ نوروز و هستی به همدلانگیِ بهار، هم صدا

بوسه ی رویشست که بر رخ ایران زمینم گشته مانا

ای دادار؛ فروزش نام دیارم را ز درگاهت دارم تمنا

که ایرانیان نام آور باشند هرگاه عرصه ی اصالت گردد هویدا

نغمه ای آید ز کران و‌گویا فرشتگان به نوزایش داده اند بها

آغوش برزن، گشوده گشت به مهمان نوازی خان کبریا

ارواح اهورایی دیار؛ سربلندی گامتان را دارم به رویا

بی پیرایه باشید و با سرسپردگیِ پاکی باشید هم آوا

به گلبرگ های نجابت دست یازید و عِطرِ وجودتان، خصال والا

باشد که کورسوی وصل بَردَمَد بر پیوند های به اهوراییت همتا

آیید سویم؛ گاه های بهشتین چشمه سار های رقصان و گوارا

تا که کوهساران، به دل باشند و هاله ی سبکبالی، بینا

بارقه ای آید ز افق سپیددم؛ شکفتگی سال نو، فَرَح به سیما

سرمای سیرت ها، رخت بندد و مهرِ مَهین رخ نماید در دل ها

پیام شادباشِ حقیر به پارسی زبانان سراسر دنیا

که دادار گِلِ ما را سرشت به زلالیت وجود و اصالت نجوا.