به آغوشم آييد دل شكستگان اوقات طوفاني
بر بالينم جاي گيريد تا به زبان زاگرس بهرتان خوانم لالايي
اي ابري كه بر صورتم به نوازش جاي گيري
پيغامم را به نسيم رسان تا با ديارم نكند خيال دلگيري
سيمايم زمخت و روزگار سپري نموده ام تا اين گاه پيري
پدر پيرتان را فراموش مكنيد؛ هرگاه رخسار چين و كوهسار بيني
آمدگان و رفتگان بر سفره ام سخاوت نمايي كردند و نامي ماندني
به لر اَر به سينه داري؛ نام نيك بزرگ منشان را نسپاريد به دهر فاني
سيرت به نجابت باشيد و اصيل و پاكدامني
ز خاكم رستند بهشتيانِ حور و پورانِ پاك آسماني
پدران را رهنما گيريد و مادران را آينه ي مهر جاوداني
مبادا آيد كه به رهسپردگي راستي ناتوان و فراموشكاري
مِهِ خندان؛ سلامم را رسان به مهمانانم كه گَهي افتخار بودند بر واحه ي رادمردي
گو رفتيد به ارج گاهِ كردگار؛ نام نيك تان، تا ابد، بر تارك لر ماندني.