چهارشنبهسوری
این آغوشِ فروزان را، آتشِ سخی
خواهان گشتست بَزمِ چهارشنبهسوری
کلامت نجواگرِ روح مهر
کاروان پیشکشهایت، راهی به وصالِ سپهر
به رُخِ رقصانت، مهربانان، همه همنشین
جشن گیرند این سورِ فرخندهی دیرین
دلها تابناک گردد بدین رخشندهْ حضور
زندگیها لبالب باشد ز سرمستیِ نور
۱۴۰۴ میآید، شعله چه خندان
در گهواره به پا خیزد، خرامان
شاید عیدی خواهد از گامِ نوروز
جامهای زریننقش و فسوندوز
آری؛ آتش هم آگاهست ز قدمرنجهی میهمان
او که آرَد خلعتِ خِرمنِ بهاران
اوست که سبزی را دارد به دیده
قرمزی و گلبرگ و سبکبالیِ سپیده
همچو فرزندی راهی به آغوش پدر و مادر
شعلهی بیقرار نمیشناسد پا از سر
ارج داریم این شب را
که زمزمهی سال نو را کند برملا
پیشاپیش، آغوشِ نوروز، شادباش
بر دشتِ خُرمِ زندگی، بذرِ امید پاش.
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و نهم اسفند ۱۴۰۳ ساعت 16:57 توسط پویا میر
|