جوانه بَردَمید از واحه ی دل

رقصِ نسیم به بوسه ی شکفتن دارد میل

رهاوردِ نوروز بهر قامتِ رسته ز گِل

دلبرانگیِ پیچش، فسون آزرم دیده را، حاصل

نجوایی آمد ز غمزه ی موزونْ شمایل

به گامی چند؛ رویا، به وصلش، نایل

طلسم این آغوش، به وِردِ ستایش، باطل

رُو به ناخودآگاه، تا که رخصتت، کامل.