سِرِ درونت، گوارا

بوسه‌ی روح را، به قلبم، دار رَوا

این چه غَمزَه‌ست در پَسِ نقابت

آغوشِ طراوت، رخسارِ وقارت

نجوای نوزایش، معصومیتِ نِگَهَت

رؤیایم را افروختی، به پیراستگی باطنت

از آسمان آمدی و، خسته‌ی راه

هستی‌ات روح پاکی؛ وارسته ز گناه

نوش دِه مرا، کیمیای فسون

به سِحرِ خلوص، خاموش کن جنون

دل دادم به رامشِ رقصان

آرامِ ضمیر، شکوفا، خندان.