رخ مستانه‌ات، ماه، چه دلفریب و گوارا

همنشینی صورت رخشانت، جانم راست تمنا

تو به دلبری و سِیر

حضورت همه فسونست بر چِهرِ سپهر

به خیال، گشودم بال

تا به پیشگاهت، رویا، نوشد انگاره‌ی وصال

تو ذاتت همه زیبایی و سپیدی

مقدورم گردد حضور، به شرط پیراستگی

تو تمثالی به خلوص و پاکی

دیدگانم ستایش فروزش‌ات را بوده‌اند حاکی

همه گاه میهمانی به مردمکانِ تَر

در معصومیتِ رُخِ چشمه، ز بوسه‌ات دیدم اثر.