روحِ گوارای ادبیات
روح ادبیات را
در گوشهی جان جای دار
که این بوسهی گوارا
رهسپار است به وصال قلب
در گذر از سراچهی احساس.
آری
دل را تبلوریست
از این کیمیای جانپرور
که هر ذرهی کلام
زادهی قلبیست و
هر جلوهی آوا
رها گشته از قدمفرساییِ قلم
بر رُخِ معصومانهی کاغذ
آری
این شیرهی جان را گوارا نوش
ای همدل با روحِ کتاب
که بس غنچه دِرُویدهست
آن داس که در بوستان معنا رفت و
انگبینِ دانش خِرمن نمود و
کولهبارش برگبرگِ گُلِ ادب بود و
سایهسارش، آکنده از بوتهی دلنشینی.
آری؛ روحِ زیبای ادبیات را گویم
آن شهدِ جانِ شاعر
و آن نسیمِ رسته از
قلبِ پیراسته
که خانهاش روحِ نویسنده است و
مکانش، هر آنجا که
جلوهی دانش تلنبار است
آری، برگبرگِ معصومانهی کتاب.
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و یکم مهر ۱۴۰۴ ساعت 0:10 توسط پویا میر
|