لالا كن دلبرانه ي روح نوازي
به آغوشم آ تا نجوا كنم ملودي سبكبالي
روحم را فروزان كن به تبسم بي پيرايگي
هاله را به كنار بران تا هويدا گردد تمثال اصيل بي ريايي
ديده بگشا به بزمم تا طراوت فزون گردد در آتش همدلانگي
مرغ عشقي شراره ي شوق روانه ي سيرتم كند تا كه سيراب گردم ز جام مهمان نوازي
اخگري گرده افشاني كند در شاخسار سيماي پاكدامني
نيايم اصالت روح و پيشينه ام هماي عالم افشان مهرباني
زيبنده ات نيست روبند و نقاب به كنار زن از چشمه سار دلگيرايي محبت و جان سپاري
هزاردستان باغم به پيشواز شباهنگ هزارآوا رود تا پا گيرد چهچهه همنشيني
بستان دلم را آرا به رامش عيش و عشوه ي صميمانگي
دوستت دارم زيباي عطوفت هر آنگاه كز پس قلل شكوه به درآيي
به درآ مهر فروزان ايران زمين فرخندگي
به درآ تا پابوس عاشقانگي اصالت گردم و نجيبانگي راست كرداري
بوسمت آن گاه كه حجب سَحَر برداري و سپيددم به ديده نشاني
فرزندان ديارت چهار فصل را به محبت گوش سپارند و به سخاوت نمايند پايكوبي
دلدادگي آموز مرا تا رهسپار گردم به ديار جاودانگي
رقص و پايكوبي ام را همنوا گرد تا كه به دامانت ريزم عِطرِ بزرگ منشي آريايي.