نوستالژي سخاوت
هنگامه ي نوستالژي گيردم در آغوش
ز كمركش شكوه ديارم اصالت و پاكدامني نمايد خروش
نجيبانگي روحم را به نقش آر تا ز پسينان مگردد پوش
راهي عطوفت يارانم شدم در سحرگاه؛ دوش
مادري مهربان را ديدم ديده به درگاه منزل و خاموش
گفتمش "سبب؟" و گفت ز بي مهماني سرايم، آتش اجاقم افتادست ز جوش
بيا و مهمان باش و دمي آسا تا خانَم به بركت گردد مفروش
گفتمش نازم نژاد لر را؛ كه بر سفره هر چه باشد و مهمان چه غريب و چه خويش.
+ نوشته شده در پنجشنبه دوم دی ۱۴۰۰ ساعت 23:20 توسط پویا میر
|