ایرانبانو پورسرتیپ
شکوفهی فرخسلطان، رهسپارِ گهوارِ عَدَم
سراپردهی جوادخان، گداخته به صاعقه غم
روحِ نورانیِ فرج، شِکُفت به سیمای خواهر
داغِ دلِ سهراب را، گردون ندارد باور
روی سوی آسمان داشت، عزت
در وَرای رخسارش، شکوفا گردیده عُزلت
ایرانبانو، اصیل، بیبدیل، نیکوسرشت
با دُختش، فرانک، آشیان دارد در بهشت
نصرت و اکبرخان، چشمانتظارش؛ طولانی
فرشتهای پدیدار گشت؛ سیمای خصلتش، نورانی
کیست این میهمانِ روحاله، خواهر؟
درختِ همدلیِ خانواده دیرین، داد ثمر
بانگ دهید به فتحالهخان و ملیح
زمزمهای اهورایی در راهست؛ ذاتش فصیح
گوهرش به پاکی و نجابت
دخت والای لر، وُراست اصالت
صیدمهدیخان، دیدگانش گشت فروزنده
فانوس درگاهش، تا ابد، رخشنده
محمدحسینخان، نگه کرد، ز سرا
فرخنده اخترش، ز کران، گشت هویدا
شبانگاهِ عالمِ باقی، سرمستِ بوسهی نجوا
نسیم، قدمرنجهی ماهتابش را، داد ندا
به پیشوازش، همه بزرگانِ دیار
آستانِ ایرانبانو، گوهرِ منش را، یادگار.