این چهره‌ی افراشته، بر فرازِ دشت

هم‌نوای منار و کَلدَر و گَرداوْ است

همگی با هم، نجوا‌گَرَند

به سخاوت و اصالت دَهَندَت پند

این واحه، نامی است به بِکری

شهره به خلوص و بیگانه با بی‌مهری

گوهرِ بی‌ریایی را جویی؟

با فرزندان لر نِما گفت‌و‌گویی

اَرَت خواهانی همنشینیِ دُرِ منش

در کوچه‌های این شهر نما گردش

نسیم، نجواگَرَست به روح اصالت

چنار‌ها سر دهند ملودی خصلت

هم خُرَم، هم آبادست این شهر

هم از دریای نجابت دارد بهر

به پاکی و نیکی ندارند هماورد

مهمان‌نوازی و بی‌آلایشی‌شان ندارد حد

به روح پروردگار دارند نگاه

هنگامه‌ی تاریخ، بر قدمت‌شان، هست گواه.