گلبرگهای طراوت
ای شکوفهی رعنا
با روحِ دلم گشتهای همنوا
عِطرِ گلبرگهایت
شمیمِ بوته و شاخسارت
همه بوسهاند بر گونهی دیدهی احساس
خرمدلیِ وجود را، رُخَت، هست اساس
بال گشود، رایحهای از ضمیرِ معصومت
بِکریِ نهاد، جلوهات راست طینت
دَمی مهمان، بر سفرهی سبزه
بهاران را، طراوت هست روح غمزه
زنگارِ رخوت شْوی، به جامی از فسون
روانه از رُخِ شکوفایی به دیدگان اندرون.
+ نوشته شده در چهارشنبه بیستم فروردین ۱۴۰۴ ساعت 20:14 توسط پویا میر
|