شعلهی خیال
ای شعله
رها ساز دل را
از عالَمِ بیدار
به وصلگاهِ رؤیا
آنجا که ماه:
مینوشد اِکسیرِ عشق، از ستایشِ دیدگانم
سرمست از دلدادگیِ وجود فروزانم
و غرقِ غمزه است بهر شعلهور ساختنِ پیکرهی خیالم.
آری
دَمی به خیال و دَمی به نوشِ جلوهی عالَمِ خاک
جامم دیده و، مظروف، احساسِ پاک.
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و ششم شهریور ۱۴۰۴ ساعت 23:19 توسط پویا میر
|