بگذار نغمه‌ی جان

سِیر کند در آغوش خیال آنان که

تو را پرورند در کشتزار ستایش

بگذار گام تخیل‌ات سِیر کند

در رویای آنان که

خارِ گامِ زخمی‌ات را

به کیمیای عشق بی‌ریا

استحاله کنند به گلزار طراوت

آری

اینها همه

معجزه‌ی عشق است

که روانِ پژمرده‌ی زرد‌رُخ را

به آب نوازش دل

شمعدانی برکه‌ی ترنم کند.