منظری از روح خیال
عشقم را پذیرا باش، سیالِ دلربا
تا چند با عشوهی رقصانت کنم مدارا
دو دلداده، پریوار و ستبر
یکی سنگ خارا؛ یکی هالهی ابر
در گذرگاهِ پاکی، نمودید قرار وصل
بزمتان فسونگر و رهیابیاش نا سهل
به گامِ خیال، گشتم شرفیاب
دَمی نوش؛ افسوس، باقی گشت سراب.
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و هشتم اسفند ۱۴۰۲ ساعت 18:26 توسط پویا میر
|