انگبین افسون

نغمه ای بسپار به گونه ی دلم

باشد که ز بیگانگیِ هوس رَهَم

همدمیِ بال گشایی، تو را سهم

باده ی احساس، افق روح را بزم

شوکرانِ رخوت، این رقصا نظم

شهدِ دلدادگی، اغوای شورِ آزرم

برناییِ رامش، ملودی فریبای سپیددم

آغوشی گشوده؛ انگبینِ افسون، خُرَم.

موزون ملودي مهر

موزون ملودي مهر آيد ز ساحت يار
همو كه زيبنده است به فَر فرشتگان ديار كردگار
بوسه ي روحش آيد ز وادي نجابت فرح وار
مهين سيرت به ذات و مهرباني را سرايد همچو چشمه سار
سيما به سرزندگي بهاران و نغمه ي نِگَهَش آزرمِ وقار
دانم ز رادان نشان دارد و كوي پاكدامني او را هست تبار
گَهگاه آواي نوازش سر دهد هنگاميش كه بيداردلي هست شاخسار
شكوفه هايش بر بار نشينند به گاه رخ نمودن اصالت در بي ريا گهوار
كاشانه اش به مهر فروزش دارد و روزن آشيانش مَه را به مهماني دارد يادگار
وارسته ي سوسوي راست كرداري به دريوزگي آمدست در بر آن اهورايي رخسار.

ملودی مهر

ملودي مهر آمد و يادم آمد از دلداري كه ديباي درونش نگارين و سيرت اهوراييش بلورين

نغمه ي وصل داشت شأن كبريايي و هنگامه ي حضورش زمزمه حور بود بر جبين

بوسه ي زيباييش وزان بر قامت گذر مهرويان ديار رادي روح و آزرم ديدگانش را بود آيين

نيايشش نوازش شامگاه رهيدگان صبحدم دميده و همدمي شبنم پاكدامني كه رخ نمايي گونه ي معصوميت رُز را نشستست در كمين.