بدرقه ي خزان
هنگامه پاييز؛ سفرت به خير
اميد كه دوباره بينيمت؛ گر روزگار بر مرادمان نمايد سير
خِش خِشَت نواي باي باي و وجودت باران و بركت و اكسير
بي قدومت كي ديار به طراوت نشيند به بار
رُو سوي سرنوشتت و به سراپرده بهار گرد رهسپار
زمستاني سخت در پيشست؛ هِل ما را تكاپو و كارزار
سرسبزي از آنِ آنست كه زمستان را در آغوش گيرد تا كه شكفته گردد شكوفه ايثار
پاداشش چشمه ساران خروشانست و نسيم همدلانه ي كوهسار
سردي و گرمي و شاخسار و بي بار؛ همه نعمات بي شمارند از جانب پروردگار
به شكرانه؛ روي به درگاه باش؛ چه روزِ فروزان و چه شبانگاه تار.
+ نوشته شده در جمعه سوم دی ۱۴۰۰ ساعت 1:25 توسط پویا میر
|