سال نو ميلادي

سال نو ميلادي آمد و عالم چو عروس بخت، سفيد پوش
هنگامه ي رقصيدن آمد بر بلنداي بيداري و ز نفير نسيم برآمد خروش
عاشقانه ي برف و بادِ وزان ز جانب ابرِ ساقدوش
مِه و جنبندگان نوراني در كارند تا رخنمايي نوزايش را بينيم در سرسپردگي سيمين پيكر سروش
نجوايي آيدم ز كورسوي هشياري كه در رهسپري فروزش بكوش
بگذار آتيش به جان باشي به هنگامه ي تقدير تا ثبات قدم گرددت توش
به هُراي عياري همدم شو و باده ي شب زنده داري طوفان را نوش
با بيدار دلانِ موج سپر دمخور شو و با هماوردانِ دهر جوش.

 

هالووين

هالووين، هاله ي شاديست بر گاهي غم انگيز
همانند شادي از ريزش برگ ها در هنگامه ي پاييز
برگ هايي كه به وقتي برومند بودند و رقصان در بر نسيم روح انگيز
سرزندگي را درفش بودند و كنون با پاي بر نعششان گذاشتن، ز خش خش و ناله ي شكستشان گرديم لبريز
به منظري پاييزي نگريم و ز انبوه جنازه هاي بر خاك فنا خفته به يكديگر تبريك گوييم هنگامه ي برگريز
اي ديده ي غافل، معنا نگر و بهر عاقبت زيبايي و زندگي، شامه هوش را نما تيز
اين همه زيبايان در خون خود غلطتند تا روح رشد سيراب ز هم آغوشي با لاشه ي خوبان شود و رحمي بر ديده ي منتظران نمايد و بشارتشان دهد بر بهاري جلوه آميز
آري؛ عزيز؛ عبرت گير و بر پدر و مادر نگر و همه آنان كه تيمارت كنند؛ تا كه خود روز و شب، ز سبزي به زردي گرايند و با پيشكش روح خود به سرسختي دهر، تو بالنده باشي و بهرشان لبخندي باشي سرشار ز كمال و سپاسگزاري و گام هاي پر فروز.