دودمان من

اين دودمان مهد نياي بزرگي بودست و گهوار سخاوت و اصالت و والا منشي بيان

ز خرم آباد تا دره شهر و دهلران، آوازه نيك نامي شان هم شأن شاهباز بلند مرتبگي و آفتاب بخشندگي كه پابوسش است بي كران آسمان

گذر كن سوي حاصلخيز خطه ي خوزستان و بياساي بر خوان مهمان نوازي گسترده در خان آن گران سيرتان

آري؛ خون اين نژاد در رگ دارم و بار بي همتايي شان را بر دوش كشم كه قاصرست در بر مدحش زبان.

پرورده دامان اصالت

خطه ي ايران زمين شهير بودست به آغوش بي آلايش مهر

پرورده دامان اصالت هستي و سايه سار سيرتت بوده بوسه نجابت فرشتگان سدره نشين نيلگون سپهر

خوان سخاوت اين ديار آبستن بي ريايي و والايي وجود بودست در گذر دهر

يادگارانش شميم بزرگي بودند و ترنم حضورشان، نام آوري، بيدار بختي، و فَر.

یاد بزرگان رهسپار دیار کردگار

روحشان شاد و يادشان گرامي، آنان كه آوازه نيك نامي شان طنين افكن بودست در ديار بزرگي و پايمردي

هماره رهروي رادمردي بودند و فانوسشان سوسوي مردانگي

بر آتش نام آوري شان خاكستر فسوس بر جاي مانده، باشد كه مانندشان بزايد مادر گيتي

مهد دليري و سخاوت؛ ز ديده خون بفشان كه فرزندانت يكايك رهسپارند سوي سراپرده كردگار و سايه سار بَرزَنَت گردد مويه بي كسي و سكوت و تاريكي.