روحوارانه ی زندگی

چه تعبیر روحوارانه ای از فلسفه ی زیبای زندگی

شما فیلسوف نغمه ها هستید

نغمه های ملودی بال گشایی

آری؛ پروانه ای سبکبال به فراخنای ذات آفرینندگی

همنوای بی ریاییت است فرشته ی درگاه کبریایی

روی سوی همدلی کن در مآوای بی آلایشی

که تو نجیبی و پیراسته و پاک طینت؛ اَیا ای سیمای انگیختگی.

تو آنی که در رخ مهر نهانی

تو آني كه در رخ مهر نهاني و نوازي خنياي بي ريايي

گويي ام همره درون باشم و خود بربط ترنم پيراستگي

ملودي قلب آمد و نمايان گشت سيماي هماي پاكدامني

نغمه ي رخسارت شميم اصالت و نسيمش نوازش ژاله ي ژرفناي نجيبانگي

حُجب گشا و گونه را هم آغوش نما با هاله ي همدلي

سفير روحت خرامان جويبار فرهيختگي و پروانه وار افسون به دلربايي دريوزگي دانايي.

عِطرِ اصالت؛ بی ریایی کبریا

عِطر اصالت هستي و رخسار بي ريايي اهالي درگاه كبريا

پندارت بي پيرايگي پاكدامني و زلالي ات وزان ز زيور ضمير و نيا

همتاي حوريان مهر هستي و سيمايت سيرت نجابت را نمايد هويدا

عاطفه فروزانت طنين افكن نغمه نكو نهادي طينتي وارسته و پارسا.

بزم دلم را افروختی به ...

بزم دلم را افروختي به شرر بي كرانگي مهر و جاويد درخشاني بي ريايي

شميمت رايحه ي پاكيست و حضور روحت ترنم بزرگ زادگي

آري؛ بزرگ زاده اي به نَفسِ سيماي اهوراييت

فرشتگان بيخود شوند آن گاه كه قلب شيوايت نمايان كند رخسار سيرت نورانيت

آري؛ زيبا هستي زان رو كه ديباي دلم بافتست به بوسه ي شادمانيت

آستانت را جويم و نجواي نجابتت گشايش طلسم وجود؛ ذاتت كبريايي و گهوار كلامت بودست بينشم را بهشتي سعادت.

دختران سرزمین من

دختران سرزمین من ایزدان زیبایی بودند و الهه ی پاکدامنی

پژواک مهرشان درنوردید دامن شهنامه و شاهکار حافظ و ماندگار گشت در دیرینه پر نشیب ایران زمین آریایی

سیمای ملائک بود سوسوی نجابتشان در شاهره اصالت و والا نیایی

گوهر منش را در آغوش نور کبریا جوی و گونه را سپار به زمزمه خلوص وزان ز صبحدم بی ریایی.

چکامه پاکدامنی و رخسار بی ریایی

شوق درون من شِكُفت به شميم غنچه اي كه چكامه لبانش نجواي طراوت بود و پاكدامني زمزمه بهاري

روح بي همتايش آراسته به نجابت بود و آرايش روانش مايه رشك فرشتگان واحه زيبايي

قلبي در سينه ميفشرد كه افشره اش اكسير بي ريايي بود و ترنم بيدار دلي

سرزمين من، موانست را دامان بودست و بوسه ي اصالتش گلگون نموده رخسار منش هاي اهورايي.

پرورده دامان اصالت

خطه ي ايران زمين شهير بودست به آغوش بي آلايش مهر

پرورده دامان اصالت هستي و سايه سار سيرتت بوده بوسه نجابت فرشتگان سدره نشين نيلگون سپهر

خوان سخاوت اين ديار آبستن بي ريايي و والايي وجود بودست در گذر دهر

يادگارانش شميم بزرگي بودند و ترنم حضورشان، نام آوري، بيدار بختي، و فَر.

به دوست عزیزم، امیرحسین

اميرحسين، عزيزم؛ هميشه بوده اي مايه افتخار

وجود خانواده ات هماره مهر و محبت را بودست چشمه سار

قلب مادرت صفا و بي پيرايگي را در ضميرت گذاشتست به يادگار

پدر كه، اصالت نجواي رخسارش است و بزرگ مردي و خلوص ذات، ديدگانش را نموده اند پربار

دگر سرشت هم باطنش آغوش بي ريايي بود و شميم حضورش شكوفه نجابت و وقار

فرشتگاني بوديد سدره نشين برزن كبريا و گونه هاي نيك نامي تان گهواره منش نيا و والايي تبار.