آخرین ابرهای پاییزی
به کدامین سو رهسپارید
اینگونه بیقرار
شاید
از جامِ سخاوتِ یلدا
برقِ افسون شما را فریفته است
حالیا خوش باشید
که مهماندارتان
این سیاهپوشِ سخی و باوقار
بَزمَش گسترده است تا سپیددَم
زود باشید که تا غروب دَمی نمانده
این سفرهی بیکران
به وسعتِ دلِ ایرانیست
دلی که مدفنِ ادب است، هنر، تاریخ
نام نیک، نجابت، اصالت، پایمردی
ما همه، فرزندانِ ایرانیم
ایرانی که گل است، به گلبرگهای نامداری
عِطرش صفا، صمیمیت، بزرگمنشی
رُخَش، برگبرگِ زرینِ بیریایی
در شیرازهی افتخارآفرینی
در مجلد پاکی و انسانیت و پارسایی
در دیباچهی اندیشهی فروزان
اورنگِ مهربانی و مهماننوازی
درفشِ شکوفایی قلب و تابش خلوص
آری؛ اینجا ایران است
سرزمین ضمیرهای اهورایی.
+ نوشته شده در جمعه سی ام آذر ۱۴۰۳ ساعت 20:42 توسط پویا میر
|