شوشتر‌نو

رُخَت را به بوسه‌ی آفتاب سپار

معشوقه‌ات نسیم و، دلدارت، سایه‌سار

روزن‌هایی، عِطرِ مهمان‌نوازی را یادگار

نغمه‌ی شرجی، افسونگرِ موزونْ غمزه‌ی غبار

پژواکی آشنا و کوبه‌ی درْ لرزان

برزن به بزمِ معمارانه‌ی خیال گشتست میهمان

رقصِ آجر‌ها، دلباخته به ملودیِ سِحر‌آمیز هنر

گذر‌ها به وقارِ صمیمی دارند شَرَر

کُنجی، نظاره‌گر و، میدان‌گاهیِ سکوت

پلی نمادین که اهرِمَن جدایی‌ها بسوخت.

خنیای ناخودآگاه

بزم بینش آبستن است به شرر شعله ی زیبایی بر فراز رخسار ایده

آغوش صفحات، گشوده به نسیم نور و نجوای فرحبخش باد در دامان پرچین سایه

وقاری بی مانند در رخ خنیاگر معماری غنوده

غمزه اصالت آید از طمانینه منشی که حکاک نوزایی معنا بود بر معصومیت کبریایی ناخودآگاه و گلگون سرشت نجابت صبحدم دمیده.

کیستی حقیر

پرورده دامان معماری هستم و ریشه هایم سیراب سیرت های اهورایی

زادگاهم، خوان بی ریایی و رخسار چین خورده اش ترنم مهمان نوازی

پاکی قلب را پذیرا باش، روان در جویبار ساده دلی

دریوزگی دیار دانایی مرا بودست فانوس ره سپردگی در کور راه های خارا و تنگنا های خروشان و طوفانی

افشره روح، رقصان است بر صیقل سپیددم بینش، در گاه آفرینش شور از شهد بی پیرایگی

برنایی درون چشم انتظار سوسوی خاطرست در بزم جوشش اصالت از چکامه چشمه سار زیبایی.

رهپوی وادی معماری

بگشاي ظاهر و آرام گير در بر برناي درون

بزم معماري، آواي شورست و دلدادگي حضور و جنون

تو اي ناديده و سيمايت پيدا در رامش فضا و بُعد و نظم نهان

دانم گهوارت هم آغوشي پويش بودست آنجا كه ديدگان شرربار بايسته است و شوق گران

فروزندگي ديار مهرازي تو را فريفت به نابي زيبايي و پروردت در دامان

باشد كه شوريدگان ماندگاري روح را شمع تاريكي ره باشي و كور گذر را راهنماي رادان.

رهگذر دیار معماری

گهی گذر کن سوی دیار معماری

Open your heart’s eye and soulfully see

بوسه زن بر برنایی بینش و فرحناکی روح آفرینندگی

Inhale creativity’s essence scenting the silhouette of beauty

دیده هم آغوش رخ رخشان شور و خرامان ز خروش شکوه و شیدایی

The moment of pause when picturesqueness’s presence blows breath of dignity, serenity and simplicity

معماری، مراوده جاودانگی

معماري، مراوده هنرمندانه توده و فضاي خالي

آغوش ستبر آجر و بتن بهر قرار روح در خروش زندگي

گام درون در پي حك دل بر ديدگان جاودانگي

ديار ماندگار سكونت درخشان به جوشش شور و فروزان به فر آفرينندگي.

معماری، آرام روح، فروزش درون

ديده درخشان ز شرر شور بر رخ ايده

پرده هاي پس و پيش شاهد شگفتي هاي نهفته

گفتمان فضا، قرار روح و آغوش شيدايي شكفته

فروزندگي ديار معماري يادگار گرانمايگي ذات، زيبايي ذهن و زمزمه دروني ديرينه.

نجوای معماری

روح معماری روان در مراوده نور و دیوار و سایه

قدم به قدم، رد رخسار خلاقیت بر کالبد ایده

بازی صفحات بوسه زند بر سوسوی سیمای دیده

روان شو سوی مامن دل، آنجا که نجوای سکونت در بر قرار آرمیده.

دیاگرام

نهفتگي ها هويدا گردند به زبان دياگرام

پديداري پرده هاي پندار در پژواك هر گام

آنجا كه معنا، راوي روحست و كالبدش بر را قرار و آرام

شيدايي بينش نمودار به خطوطي كه درون را آوا هستند و كلام.

قلم معمار

قلم معمار، راوي رامش روح است و ارزش هاي گرانمايه

تجلي نجواي سكونت در بازي رندانه نور و سايه

روان شو سوي اندرون و كالبد معنا روان در گه هر پرده

هستي و روان ز كف نه كه فضا مامن دل گشتست و ترنم هندسه مستانه.

زیبایی، بی پیرایگی، بر برومند معماری

لحظات ناب زيبايي

هم آغوشند با سيماي راستين سادگي

پويه هاي پاكي و بي پيرايگي

شميم شكوه و فر آفرينندگي

آنجا كه بينش و درون سر دهند آواي دلدادگي

آري

ديده به كرنش است در بر برومند معماري.

معماری

پاره پاره وجود را پژواك آهنگ، تار و پود
هستي ز نظم برقرار و تناسب، مايه ي بود
نوازش نسيم، زمزمه حضور، آغوش آسمان كبود
كالبد وقار، فر آفرينش، و سوسوي رد سيرت؛ بوسه بر سيمايت زنند و ديدگان را دمند ديباي دلنشين درود

معمار

ديدگانت، دل را نجوا كنند و رامش درون

قلم بر رخ ماهسار نه و ترنم قلب ره خود يابد در عالم برون

رد ماندگار آواي ديرينگي، خروشان در روح و خاطر و خون

معماري، جاودانگي ديار كيستي را ستون.

توصیف یک اثر معماری

ترنم معنا، ماهيت، و زمزمه درون

وزان از كالبد با وقار بتن

ديدگان، شيفته شرر شور آفرينش

شامه مدهوش شميم رامش شكوه، شوق، و بينش

معماري، نجواي جاودانگي ارزش هاي ماندگار

پژواك پايدار پويش هاي پيكرين پيراستار گذر روزگار.