شکوفه های فسون

گوارا باد این گاهِ رستندگی

هوای قاضی آباد همه خرامانی و زنده دلی

بال بگشایید ای ابرهای فرحناکی

چهره ی دیار را ز رویش کنید حاکی

بانگ دهید جوانه را به گامِ دیده گشایی

بوسه اش زنید، قطراتِ شهدِ طراوت باری

آغوش رویا را روانه ام سازید، شکوفه های بهارانگی

گلبرگ را بالین دهید، به عِطرِ فسونگری.

کهن آشیانه

آغوش گشا بهرم؛ دیرین دیار فرخنده

باش تا در نجوای اصالتت، رهسپاری نام گردد افروخته

نشان ز شأن شاپورخواست داری، به ریشه

بلندای پیکرت، به تارک ایران زمین، به مردانگی افراشته

گهوارم بودی و مادر نورانی بیداردلان پاینده

همه حال جوانه هایت، به گام های نیک، فروزنده

نجوا کن بهرم آنچه سِر به سیما داری اندوخته

گُشا رخسار ز پژواک فَر و اقتدار و آوازه

به گردون اَرَم پروردگار باشد رهنمون جاودانه

گامی چند به فراخور نِهَم بهر ستایش کهن آشیانه.